مهدیسمهدیس، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

خاطرات مهدیسم

اولین غلت زدن مهدیس گلم در 4 ماه و 8 روزگی

سلام عشق من بالاخره شما هم غلت زدی و مامان رو حسابی خوشحال کردی . چند روزی بود که حسابی داشتی تلاش میکردی که غلت بزنی ولی نمیتونستی تا اینکه دیشب 92/3/10 حوالی ساعت 9 بود که شام خونه عمه نیره بودیم و دیدم که دختر نازم اولین غلتش رو زد و کلی خوشحال بودی و میخندیدی ما هم برات دست زدیم و شما هی خندیدی ولی نتونستم ازت عکس بگیرم که تو اولین فرصت برات میذارم . دو شب پیش هم آماده کردمت بریم مهمونی و بعد گذاشتمت رو تخت خودم (البته با فاصله از لبه) تا موهای محدثه رو ببندم که دیدم افتادی روی زمین و خیلی شدید گریه کردی و آروم نمیشدی الهی فدات شم خیلی دردت گرفته بود فرداش هم دیدم پهلوت کبود شده فکر میکنم خورده به لبه تخت و من احتمال میدم شما اولین غلت...
11 خرداد 1392

تولد 4 ماهگی و واکسنش

سلام عروسک قشنگم تولد 4 ماهگیت مبارک باشه مامانی به سلامتی انشاالله بزرگتر بشی . الان که دارم این متن  رو برات تایپ میکنم روی تخت دراز کشیدی و داری با لوستر حرف میزنی و سرو صدایی برای خودت راه انداختی و منو میخندونی قربونت برم . صبح رفتیم واکسن 4 ماهگیت رو زدیم یه کم گریه کردی و بعد زود اومدی خونه و شیر خوردی و خوابیدی و تازه بیدار شدی وفعلا سرحالی پای چپت رو که واکسن خورده بیحرکت نگه داشتی و پای راستت رو تند تند تکون میدی خیلی تلاش میکنی که غلت بزنی وقتی میبینی که نمیشه گریه میکنی چند روزی میشه از خودت صداهای بامزه در میاری و وقتی چیزی رو به سمتت میگیریم سعی میکنی بگیریش لثه هات حسابس کلافت کردن و کلی اذیتت میکنن الهی فدات بشم که این ...
2 خرداد 1392
1